حال آدم که دست خودش نیست
عکسی می بیند
ترانه ای می شنود
خطی می خواند
اصلا هیچی هم نشده
یکهو دلش ریش می شود ..
حالا بیا وُ درستش کن
آدمِ دلگیر
منطق سرش نمی شود
برای آن ها که رفته اند
آن ها که نیستند، می گرید
دلتنگ می شود
حتی برای آنها که هنوز نیامده اند ..
دل که بلرزد
دیگر هیچ چیز سرِ جای درستش نیست
این وقت ها
انگار کنار خیابانی پر تردد ایستاده ای
تا مجال عبور پیدا کنی
هم صبوری می خواهد هم آرامش
که هیچکدام نیست
آدم تصادف می کند،
با یک اتوبوس خاطره های مست ..
نظرات شما عزیزان:
آشنای غریبه
ساعت0:38---12 اسفند 1395
از این تکرار ساعتها
از این بیهوده بودنها
از این بی تاب ماندنها
از این تردیدها
نیرنگها
شکها
خیانتها
از این رنگین کمان سرد آدمها
و از این مرگ باورها و رویاها
پریشانم …
دلم پرواز میخواهد !
ژیلا
ساعت18:03---29 اسفند 1393
لاااایک داداشووو
پاسخ:مرسی اجیم
پرنسس
ساعت21:03---27 اسفند 1393
خاطره هاخاطره هادلیل بشتراشکای آدم های دلشکسته است
پاسخ دقیقا ابجی....
فاطمه (پاییزان)
ساعت14:56---27 اسفند 1393
پاسخ:........